موقع غسل دادن هر چه سعی کردند دست شهید راکه به نشانه احترام روی سینه او نهاده شده بود، به حالت عادی برگردانند و زیر بدن اودرقبر قرار دهند نتوانستند. گفتند :او در هنگام شـــــهادت دستش ر ابه نشانه احترام به سینه خود گذاشته وگفته است :الســــــــلام علیک یا اباعبدالله
مشخصات شهید:
حاج شیرعلی سلطانی
مسئول تبلیغات تیپ امام سجاد علیه السلام فارس
تولد: 1327-شیراز
شهادت: 2/1/1361 غرب شوش، عملیات فتح المبین
محل دفن: کتابخانه مسجد المهدی شیراز
«مداح بی سر»
هم مداح بود هم شاعر اهل بیت
می گفت:
« شرمنده ام که با سر وارد محشر شوم و اربابم بی سر وارد شود؟»
بعد شهادت وصیت نامه اش رو آوردند. نوشته بود قبرم رو توی کتابخونه مسجد المهدی کندم.
سراغ قبر که رفتند دیدند که برای هیکلش کوچیکه. وقتی جنازه ش اومد قبر اندازه اندازه بود، اندازه تن بی سرش.
راوی: مداح اهل بیت حاج کاظم محمدی
___________________________________________________________________________________________________________
پست نگهبانیش افتاده بود نیمه شب.
سر پست نشسته بود رو به قبله و اطرافش رو می پایید.
داشت با خودش زمزمه می کرد.
نفر بعدی که رفت پست رو تحویل بگیره دید مهدی با صورت افتاده رو زمین.
خیال کرد رفته سجده،هر چی صداش زد صدایی نشنید.
اومد بلندش کنه دید تیر خورده توی پیشونیش و شهید شده.
فکر شهادتش اذیتمون می کرد،
هم تنها شهید شده بود هم ما نفهمیده بودیم.
خیلی خودمون رو می خوردیم.
تا اینکه یه شب اومد به خواب یکی از بچه ها و گفته بود:
نگران نباشید،
همین که تیر خورد به پیشونیم،به زمین نرسیده افتادم توی آغوش آقا امام حسین(ع)
____________________________________________________________________________________________________
می گفت:
((من دوست دارم توی این عملیات همه توونم رو بذارم واسه پیروزی لشکر اسلام
دست آخر هم مثل امام حسین(ع)شهید شم،
طوری که بدنم توی آفتاب داغ بمونه،
پاره هاش رو هم کسی نتونه جمع کنه مگه خود آقا))
عملیات کربلای پنج خبر شهادت و مفقودالاثر شدنش به من رسید.
کربلای چهار شهید شده بود و جنازه اش مونده بود توی جزیره بوارین.
چند سال بعد جنازه اش پیداشد،
بالاتنه نداشت.
باقیمانده جسدش رو هم از روی پلاکی که به کمرش بسته بود و مهر و تسبیح توی جیبش شناختند.
خبرش رو که شنیدم بی اختیار یاد حرفای اون روزش افتام که گفته بود:
دوست دارم... دست آخر هم مثل امام حسین(ع)شهید شم،
طوری که بدنم توی آفتاب داغ بمونه،
پاره هاش رو هم کسی نتونه جمع کنه مگه خود آقا