سفارش تبلیغ
صبا ویژن
photo #1
photo #2
photo #3
photo #4
photo #5
photo #6
photo #7
photo #1
photo #2
photo #3
photo #4
photo #5
photo #6
photo #7
photo #4
photo #5
photo #6
photo #7
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله در هم است گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب کاشوب در تمامی ذرات عالم است
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
Sunset on Koh Phangan island
Shortly before sunset
Good sculpture on Koh Samui island
That is such cute barmaid you can see here
  • خیمه گاه حضرت ابوالفضل عباس شهرطاقانک
  • فرا رسیدن ایام سوگواری سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام را حضور تمام شیعیان جهان تعزیت و تسلیت عرض می نماییم....ایران نقش
  • اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
  • لطفا جمله های مورد نظر خودتان را جایگزین بفرمایید.
  • می توانید به تعداد جمله ها اضافه نموده و یا تعداد جمله های مورد نظر را کمتر نمایید.
  • همچنین طولانی بودن جملات در این بخش محدودیتی نداشته و اسکرول مربوطه بصورت خودکار جملات را بگردش خواهد گذاشت.

  • امام حسین علیه السلام فرمودند:

    إنَّ حَوائِجَ النّاسِ إلَیکم مِن نِعَمِ اللهِ عَلَیکم فَلا تَمَلُّوا النِّعَمَ

    نیاز مردم به شما از نعمتهای خدا بر شما است، از این نعمت افسرده و بیزار نباشید
    (نزهه الناظر،ص 81)
  • امام حسین علیه السلام فرمودند:

    لاتـَرفع حــاجَتَک إلاّ إلـى أحـَدٍ ثَلاثة: إلـى ذِى دیـنٍ، اَو مُــرُوّة اَو حَسَب

    جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد.
    (تحف العقول ، ص 247)
  • امام حسین علیه السلام فرمودند:

    فَإنی لا أَرَی المَوتَ إلَّا السَّعادَةَ وَ الحَیاة مَعَ الظّالِمینَ إلّا بَرماًی

    به درستی که من مرگ را جز سعادت نمی بینم و زندگی با ستمکاران را جز محنت نمی دانم.
    (تحف العقول ، ص 245)
  • امام حسین علیه السلام فرمودند:

    مُجالَسَةِ أهلِ الدِنَاءَة شَر، وَ مُجَالَسَةِ أَهلِ الفُسُوقِ ریبَة

    همنشینی با سفلگان و افراد پست ناپسند است و همدمی گناهکاران موجب بدبینی مردم و از دست دادن اعتماد و اعتبار است
    (بحارالانوار، ج75، ص 122)
  • امام حسین علیه السلام فرمودند:

    لا یأمَن یومَ القیامَةِ إلاّ مَن خافَ الله فِی الدُّنیا

    کسی در قیامت در امان نیست مگر کسی که در دنیا ترس از خدا در دل داشت
    (مناقب ابن شهر آشوب ج/4 ص/ 69) (بحار الانوار، ج 44، ص 192 )
  • امام حسین علیه السلام فرمودند:

    من دلائل العالم إنتقادة لحدیثه و علمه بحقائق فنون النظر.

    از نشانه های عالم ، نقد سخن و اندیشه خود و آگاهی از نظرات مختلف است .
    (بحارالانوار،ج75،ص119)
  • امام حسین علیه السلام فرمودند:

    مَن حاوَلَ اَمراً بمَعصِیَةِ اللهِ کانَ اَفوَتَ لِما یَرجُو وَاَسرَعَ لِمَجئ ما یَحذَرُ

    آن که در کاری که نافرمانی خداست بکوشد امیدش را از دست می دهد و نگرانیها به او رو می آورد.
    (الکافی،ج2،ص373)(الکافی،ج4،ص117)
  • امام حسین علیه السلام فرمودند:

    إنَّ شِیعَتَنا مَن سَلمَت قُلُوبُهُم مٍن کلِّ غَشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَلٍ

    بدرستی که شیعیان ما قلبشان از هرناخالصی و حیله و تزویر پاک است
    (التفسیر المنسوب الی الامام الحسن العسکری علیه السلام ص309)
  • امام حسین علیه السلام فرمودند:

    لاأفلَحَ قـَومٌ اشتَـروا مَـرضـاتِ المَخلـُوق بسَخَطِ الخـالِق

    رستگـار نمی شوند مـردمـى که خشنـودى مخلـوق را در مقـابل غضب خـالق خریدنـد.
    (بحارالانوار،ج 44،ص383)
  • امام حسین علیه السلام فرمودند:

    أیما اثنَین جَرى بینهما کلام فطلب أحدهما رضَـى الاخر کانَ سابقة الىَ الجنّة

    هر یک از دو نفـرى که میان آنها نزاعى واقع شود و یکـى از آن دو رضایت دیگرى را بجـویـد ، سبقت گیـرنـده اهل بهشت خـواهـد بــود.
    (کشف الغمة فی معرفة الائمه ج 2،ص 33)
جعبه حدیث

کدهای آهنگ مورد نظرتان را جایگزین نمایید

Read fullscreen

آخرین مطالب

Recent Posts

موضوع مطالب

Blog Categories

آرشیو مطالب

Montly Archive

حدیث از امام حسین (ع)

Words of Imam Hussein

لحظه شمار

calendar

نویسندگان

Authors in this site

نوای سایت

site song - ali akbari

لینکهای مفید

چشمان لیلا....

نام معشوق مبر نزد من از عشق مگو عشق دیریست که در پیچ و خم عبـــــــاس است

هر چه داریم همه از کرَم عباس است خلقت جنت حق لطف کرم عبـــــــــاس است

 



نام شفا یافته : لیلا اسماعیلی .  

  اهل : مبارکه اصفهان .  

نوع بیماری : جراحت چشم .

 نام شفا یافته :  ابوالفضل آشوری . 

 نوع بیماری : جراحت و عفونت پا , بر اثر اصابت ترکش خمپاره .

 

نامه اول:

                 

   زهرا جان سلام . نامه ات رسید . با آنکه دکتر از خواندن منعم کرده بود ، آن را بارها و بارها خواندم . خواندم و   بوسیدم و بر چشم نهادم . به یاد آن روزهای خوب با هم بودن ، یادت را چون امیدی شاد در ذهن خود زنده کردم . چقدر دلم برایت تنگ شده است . حس می کنم خیلی به حضورت در کنارم محتاجم . سعی کن تابستان به مبارکه بیایی تا باز هم لحظه های شاد گذشته را در کنار هم مرور کنیم . زهرا جان ، چشمانم درد می کند و نمی توانم بیشتر از این به صفحه سفید کاغذ و سیاهی اثر قلم نگاه کنم . پس بدرود تا نامه بعد . برای سلامتی ام دعا کن . دوست تو : لیلا .

 

نامه دوم :

دوست گلم زهرا جان ، سلام . از اینکه با نامه قبلی ام ، موجب نگرانی ات را فراهم آوردم ، متاسفم . حق با توست . من باید در همان نامه ، علت درد چشمم را برایت توضیح می دادم . تا تو این همه دلواپس و مشوش خاطر نشوی . مرا ببخش . شرمنده و عذر خواهم . چند روز پیش ، وقتی که برای رفتن به مدرسه آماده می شدم ، همینکه می خواستم تل موهایم را بزنم ، دستم منحرف شد و تیزی گوشه تل در چشمم فرو رفت . چشم راستم مجروح شده و در حال حاضر پزشکان مشغول معالجه آن هستند . الان که نامه برایت می نویسم ، چشمم بسته است . خدا کند وقتی پانسمانش را باز می کنند ، دیگر اثری از درد و زخم باقی نمانده باشد  . تو هم برایم دعا کن . دوستت . لیلا .

نامه سوم :

سلام زهرا جان . از اینکه برایم دعا کرده ای ، متشکرم.  پانسمان چشمم را باز کردند ، اما متاسفانه چشمم خوب نشده است .پزشکان می گویند باید به تهران بروم و معالجه را در آنجا ادامه بدهم . شاید افاقه کند.  نمی دانم چه خواهد شد ؟ آنطور که پیداست ، چیزی جز یاس و ناامیدی وجود ندارد . دیروز ، صحبت درباره تخلیه چشم و استفاده از چشم مصنوعی بود . خیلی می ترسم زهرا . اگر چشمم را از حدقه در آورند چه کنم ؟ آخر با چشم مصنوعی که نمی توان دید . خیلی برایم دعا کن زهرا . فدایت لیلا.

نامه چهارم :

دوست عزیزم سلام . دکتر می گوید ، اینقدر نامه ننویسم و چیزی نخوانم . اما مگر می شود ؟ نامه های تو سراسر امیدواری است و مرا دلگرم می کند . وقتی هم برایت نامه می  نویسم  ، سبک می شوم و احساس  راحتی و آسایش می کنم . نامه قبلی ات را چند بار خواندم .از اینکه برایم دعا می کنی و شمع نذر امامزاده یحیی کرده ای ، متشکرم. زهرا جان ، با همه نویدهای تو ، باز هم ناامید هستم . دیشب تا صبح گریه کردم . مادرم می گفت ، گریه برای چشم مجروح مضر است . اما  من  در جوابش گفتم  : بگذار  کور شوم تا  اینهمه بدبختی را نبینم .  مادر دلداری ام داد و وعده کرد که مرا برای زیارت و شفاخواهی به مشهدالرضا ببرد . خیلی خوشحال شدم. اشکهایم را پاک کردم و بلافاصله برای تو نامه نوشتم تا این خبر خوب را به تو بدهم .  همینکه به مشهد برسم ، دوباره برایت نامه می نویسم .خدا حافظ . دوست تو لیلا .

نامه پنجم :

سلام . این نامه را از مسافرخانه ای مشرف به حرم حضرت رضا (ع) برایت می نویسم . الان کنار پنجره مسافرخانه نشسته ام و در برابر نگاهم ، پرواز کبوتران حرم است ، که بر گرد گنبد زرد حرم طواف می کنند. خوشا به حالشان . کبوتر حرم امام بودن هم سعادت می خواهد . جز این است ؟دیروز به زیارت رفتم و برای خودم و تو و همه آرزومندان دعا کردم .گندم نذری هم به کبوتران حرم دادم.  فردا شب قرار است دخیل امام (ع) بشوم . راستی می دانی دخیل بستن چیست ؟ مادرم می گوید،  طنابی را بر گردنم خواهد بست وسر دیگر آنرا به پنجره فولاد گره خواهد زد . مادر می گوید ، باید تحمل داشته باشم و صبوری کنم . او معتقد است که شفایم را از امام خواهد گرفت . با صراحت می گوید،  تا شفایم را نگیرد،  طناب را باز نخواهد کرد .خدا کند حاجتمان روا شود و من از اینهمه درد و رنج و حرمان نجات یابم .  اینجا هر روز هزاران نفر دخیل می بندند. آنها که از همه جا و همه کس ناامید شده اند ، در خانه امید امام هشتم (ع) را می کوبند . کاش می بودی و می دیدی . باور کن قلبهای مطمئن و امیدوار این زائران ، ناامیدی را از خانه دلم دور کرده است . دیروز که به زیارت رفتم ، یکی از همان امیدواران را دیدم که خداوند بزرگ به شفاعت امام هشتم (ع) ، او را شفا داد .نمی دانی چه قیامتی بپا شد . قلمم عاجز است از واگویی .مردم به شادمانی لباسهای شفایافته را،  تکه تکه کردند و هر تکه را به تبرک باخود بردند.  من حالا خیلی بیشتر از گذشته امیدوارم .تو هم برایم دعا کن . زائر امام رضا(ع) ، لیلا .

نامه ششم :

زهرای عزیزم سلام. امروز هفتمین روزی است که ما در مشهد هستیم .جایت خیلی خالی است . کاش اینجا می بودی و این شهر زیبا را با حرم پر از زائران ملتمسش می دیدی . امروز از طرف تو به کبوترهای حرم دانه دادم و جایت را در اینجا سبز کردم . راستی تا یادم نرفته است از واقعه ای که شاهد وقوعش بودم،  برایت بنویسم . این دومین شفایی است که به چشم خود می بینم . خدا کند نفر سوم من باشم. حاجتمندی که دیروز شفایش را از حضرت گرفت ، جوان   رزمنده ای بود که از ناحیه پا مجروح شده بود . چند روزی بود که شاهد توسل و استغاثه و گریه های بی امانش بودم .مادرم می گفت ، از بستگانش شنیده است که در جبهه ترکش خورده است . دکترها تشخیص داده بودند که پایش باید قطع شود .  جوان ناامید از معالجه ، به امام (ع) پناه آورده بود و با دلی پر امید از امام طلب شفا داشت . شب تا صبح نخوابید . بی امان گریست و دعا خواند . صبح ، همراهانش آمدند ،  او را بر ویلچر نشاندند و با خود بردند . مادر گفت،  او را به بیمارستان می برند تا پایش را قطع کنند.دلم شکست و برایش گریه کردم . تصور کن ، دلاوری پس از سالها حضور در میدان جنگ و دفاع جانانه از میهن ، حالا چگونه با یک پا ، با کمک چرخ و عصا حرکت کند.آنروز هرگز نتوانستم از فکر اوخارج شوم. ظهر ، زمانیکه از موذنه بانک اذان برخاست و مردم برای نماز آماده  شدند ، او را دیدم که سالم و بدون ویلچر بر پاهای خودش ایستاده و از لابلای صف های مرتب نماز گزاران ، به سوی ما می آمد . همراهانش در حالیکه اشک می ریختند ، در پی او بودند . جوان همینکه به پنجره فولاد  رسید ، خودش را به ضریح چسبانید ، و با صدای بلند گریست  . ذکر صلوات با نوای دعا و گریه همراه شد . یکی از همراهان  ،   با  صدای  بلند  ،  واقعه ای  را  که  برای  جوان رخ داده بود ، شرح داد :

-  امروز قرار بود پای ابوالفضل قطع بشه . دکترها چند وقت پیش متوجه عفونت شدید پا شدند و پس از معاینه و مداوای بسیار، به این نتیجه رسیدند که  چاره ای جز قطع پا ندارند . برای عمل نوبت دادند . ما هم از فرصت پیش آمده استفاده کردیم و او را دخیل امام (ع) بستیم .امروز که نوبت عملش فرا رسید،  او را به بیمارستان بردیم . اما وقتی بانداژ را باز کردند ، با کمال تعجب ، هیچ اثری از زخم و عفونت مشاهده نشد . دکترها که متحیر و ناباور بودند،  او را مورد چکاب قرار دادند ، ولی همه پذیرفتند که ابوالفضل مورد عنایت قرار گرفته و شفا یافته است . آری زهرای عزیز ، حالا دیگر امیدوارتر از پیش هستم.  به امید آنکه در نامه های بعدی خبرهای خوشی برایت داشته باشم . بنده امیدوار خدا .  لیلا .

                                     

 نامه هفتم :

سلام زهرای عزیز . دیروز پدرم که از سفر طولانی ما نگران شده بود ، به مشهد آمد و همراه خود، سه نامه از تو  ، برایم اورد . هر سه نامه را با اشتیاق تمام خواندم ، و کلی خوشحال شدم . از بابت دعاهایی که هر روز برایم می کنی ، و شمعهایی که در امامزاده یحیی به نیت سلامتی من روشن کرده ای ، بسیار سپاسگزارم . امروز که به حرم بروم ، به نیابت از طرف تو به کبوتران حرم دانه خواهم داد واز امام طلب خواهم کرد تا آرزوی تو را برآورده کند و هر چه زودتر برای زیارت امام(ع) ، به مشهد بیایی. پدر می گوید ، باید بر گردیم . می گوید چشمی که لهیده شده و بینائی اش را از دست داده ، دیگر هیچوقت خوب نمی شود .اومی گوید باید قبول کنم که پزشکان چشمم را در آورند  و چشم  شیشه ای در حدقه ام قرار دهند.                                                                                                                        نه زهرا . نمی توانم بپذیرم . آخر چطور قبول کنم که بعد از روزها توسل و گریه ، حالا با دست خالی به شهرم بر گردم ؟امروز که به زیارت بروم ، گله ام از امام(ع) را به خدا خواهم برد . امروز آخرین حرفهایم را با امام(ع) خواهم زد . عقده های دلم را باز خواهم کرد و بعد ، به مبارکه بر می گردیم . تا خدا چه بخواهد و چه سرنوشتی در انتظارم باشد . انشاءا... نامه بعدی ام را از مبارکه برایت می نویسم. تا نامه بعد ، تو را به خدای بزرگ می سپارم . محتاج دعای شفا : لیلا .

نامه هشتم :

نمی دانم نامه ام را چگونه شروع کنم . آنقدر خوشحالم که نمی دانم چگونه شرح حالم را برایت بنویسم. دلم می خواهد وجود پر از شادی ام را درک کنی و شتابزدگی در این نامه را بر من ببخشایی .  آنقدر هیجان زده ام که فراموش کردم سلام کنم . سلام بر دوست عزیز و همیشه همراهم . باور کن از شدت خوشحالی در پوست نمی گنجم. بگذار بروم سر اصل مطلب و قصه این شادمانی را برایت توضیح دهم . همانطوری که در نامه قبلی برایت گفته بودم ، آنروز به زیارت رفتم و با امام(ع) به گلایه نشستم . با گریه ، همه  حرفهای  دلم  را  به  امام (ع)  زدم  . آنقدر گریستم  تا  خوابم  برد .  در رویا ، نوری را مشاهده کردم که به سوی من  آمد.  خیره در برابر نور ایستادم .  از میانه نور ، صدایی برخاست و مرا به نام خواند :

 -  برخیز لیلا  .  تو  شفایت را گرفتی .

 از خواب  بیدار  شدم و فریاد زدم:

 -  من شفا گرفتم ....... من شفا گرفتم.  

 مادر به سویم دوید . مرا به آغوش گرفت و صورتم را غرق در  بوسه کرد . نمی دانی چه حالی داشت . می خندید و می گریست . حلقه ای از زائرین بر گرد ما تجمع کرده بودند . چادرم در دست زائران هزار تکه شد. مادر مرا به زیر چادر خودش کشید . دستش را روی چشم سالمم گذاشت و در حالیکه به ساعت حرم اشاره می کرد پرسید: 

  -   ساعت را می بینی ؟                                                                                 
 گفتم : آره . می بینم . واضح و روشن .  

مادر ناباورانه پرسید : ساعت چنده ؟

گفتم :  یک و ده دقیقه . 

 اشک در خانه نگاه مادر رویید . مرا به سینه فشرد و از ته دل گریست . من نیز با او هم ناله شدم . نقاره خانه  شروع به نواختن کرد، تا شادی مارا به گوش همه زائران رساند. در اینجا هر زمان حاجتمندی شفا بگیرد ، نقاره خانه  بصدا  در می آید ، وخبرخوب شفا را به گوش همگان می رساند.  ما فردا به طرف اصفهان حرکت خواهیم کرد . دلم می خواهد به دیدنم بیایی تا ناگفته های زیادی که از این سفر در سینه دارم برایت باز گویم  . پس منتظر دیدارت هستم .    

بنده شفا گرفته درگاه آقا امام رضا(ع) ، لیلااسماعیلی .

 




پنج شنبه 93/2/18  | 2:8 عصر  |   نویسنده : عشاق الحسین   | نظرات ()

طراحی پوسته از :   ایران نقش

Copyright © 1997-
تمام حقوق سایت متعلق به : یادست گیربی دست می باشد